🔴جاده‌ای که بوی مرگ می‌دهد، روایتی دیگر از خبرنگاران حاضر در اتوبوس نقده 🔸شفقنا زندگی- جلوی ماشین که باشی حجم فاجعه‌ را و عمق دره‌ها را بیشتر می‌فهمی. با هر، یاخدا گفتن راننده، از دره جان سالم به در می‌بردیم و دوباره دهان به رویمان باز می‌کرد. نمی‌دانستم آن برق زیبای چشمان خندان مهشاد کریمی، خبرنگار ایسنا در واگنی‌ که تونل کانی سیب را پشت سر می‌گذاشت، آخرین تصویر او در ذهنم خواهد بود. به خودم سپرده بودم به مهشاد بگویم‌ عشق برق چشمانش‌ را چند برابر کرده است؛ عشقی که قرار بود سه روز دیگر او را در آغوش امن‌اش‌ بگیرد. نمی‌دانستم آن تصویر باشکوه ریحانه یاسینی، خبرنگار ایرنا که از کانال کانی‌ سیب فیلم می‌گرفت آخرین خاطره آن بلند بالاست. آخ آخ دختر تو چقدر باشکوه بودی. مگر می‌شود از آن همه زیبایی و برازندگی یک گودال باقی‌ بماند؟ زهرا کشوری در ادامه گزارش خود در روزنامه «ایران» نوشت: از درد به خودم پیچیده‌ام و صدای جیغ سمیرا خباز خبرنگار مهر و فاطمه باباخانی خبرنگار اعتماد ذهنم را خراش می‌دهد. هر دفعه که مهشاد را صدا می‌زنند، من سقوط می‌کنم ته دره. هر بار که کسی فریاد می‌زند بچه هایمان را از زیر ماشین بکشید بیرون من به کوه نمی‌خورم، دره‌ای مرا می‌بلعد. بچه‌ها جیغ می‌زنند و من پرت می‌شوم به ابتدای حادثه… قبل از آن حادثه شوم. به آن لحظات که مهشاد در فکر جشن عروسی اش بود و ریحانه که عکس‌هایش را از کانال کانی‌سیب برای همسرش واتس‌اپ‌ می‌کرد. اتوبوس‌ آنقدر آرام می‌راند که‌ برای همه سؤال پیش آمده بود. راننده می‌گفت: «اتوبوس مال این جاده نیست. اینجا ماشین کوچک می‌خواهد. اینجا دره است. ادامه👇👇👇 https://fa.shafaqna.com/news/1174352/ 🆔️ https://eitaa.com/shafaqna_com