بخشی از متن 👇
🔴 آموزه ی شگفت و ابدی شب عاشورا؛
✍ ابوالفضل فاتح
امام (ع) می دانست که آنان، از حداقل های صلاحیت حکومت بر امت اسلام برخوردار نیستند و باید کاری کرد، در این حال پس از داستان مسلم و عقب نشینی کوفه، لشکر حسین (ع) به روشنی واقف شد که با شرایط حاکم بر امت و استبداد یزید، از عده و امکانات لازم برای برقراری حکومت محدود نیز برخوردار نخواهد بود. در این حال، اگر امام (ع) در دوگانه ی «عزت» و « ذلت» و لکه دار شدن «شرافت» یعنی تنگنای پذیرش بیعت اجباری یزید که عبور از مرزهای کرامت و انسانیت، و مشروعیت بخشی به حاکمیتی غیر انسانی و جبار و پذیرش بدعتی ابدی در آیین محمد (ص)، قرار نمی گرفت، چه بسا با منتفی شدن زمینه های امر به معروف و نهی از منکر، راه دیگری را برای زمینه سازی اصلاح امت و حکومت بر می گزید. به زعم نگارنده، مسئله ی اساسی و برگشت ناپذیر، اصل شرافت و «امر به عزت» و «نهی از ذلت» بود که با تفسیر رایج از «امر به معروف» و «نهی از منکر» و هر «تکلیف» دیگری متفاوت است و در هیچ شرایطی اسقاط پذیر نیست.
امام حسین (ع) و خاندان شریفش نمی توانستند مرگ «انسانیت» و بازگشت به بردگی جاهلیت را امضا و تایید کنند....حسین (ع) در حال گشودن «جبهه ی انسانیت»، در برابر «جبهه ی جباریت» بود و این حقیقتی بود که جریان مقابل به دلیل دور شدن ازمولفه های کرامت و شرافت انسانی، قادر به درک آن نبود. هر چه می گذشت و به روز عاشورا نزدیک می شد، «أشباه الرّجال و لا رجالی» که با اندک متاعی به یزید پیوسته بودند، از فهم عدم پذیرش بیعت به رغم خطرات سهمگین و جانفرسا برای حسین (ع) و خاندان حسین (ع) که تا سر حد شهادت و اسارت اهل حرم بود، عاجز تر می شدند.
حسین (ع) در آموزه ای ابدی و شگفت، تا دیرگاه شب عاشورا، همراهانش را از سرنوشتشان آگاه و در انتخاب مسیر آزاد می گذارد و همزمان تا آخرین لحظات حیات نورانی اش، جبهه ی جهل و جبر و کفر را به اصلاح فرا می خواند. این همه، به دلیل حرمتی است که برای فطرت کریم و انتخابگر انسان قائل است که باید بداند چرا؟ و به کجا؟ می رود. و این آگاهی بخشی و شفافیت، سیره ی حسین (ع) از همان آغاز است. امام (ع) در ابتدای حرکت نیز در مکتوب منقول از ایشان به بنی هاشم بیان می دارند:
بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن علي بن ابي طالب به بني هاشم. اما بعد، هر كس ازشماها به من بپيوندد، به شهادت مي رسد، و هر كس باز ماند به جايگاه فتح و پيروزي نخواهد رسيد، والسلام.
و البته مخاطب حسین (ع) در این رستاخیز عظیم، صرفا اندک یاران وفادار و یا آن جماعت کثیر دین به دنیا فروش نبودند. حسین (ع) برای مرزبندی ابدی بین دو گفتمان از انسان و اسلام برخاسته بود؛ انسان مختار و انسان مجبور، انسان آگاه و انسان تباه، اسلام مبتنی بر کرامت و شرافت انسانی و اسلام بی اعتنا به کرامت و شرافت انسانی، و به ظن قوی این همان چیزی بود که حسین (ع) و یارانش را به شهادت رساند، یعنی انسانیت و جوهره ی والای انسانی ایشان، چنان که علی (ع) را عدالتش به شهادت رساند.
این گونه بود که حسین (ع)، رستاخیز انسانیت را برپا، و پرچم نماینده دائمی اسلام حقیقی را برافراشت و در هر زمین و زمانه، آن که جوهر انسانی اش قوی تر است، با حسین (ع) و نهضت او همراهی و همزاد پنداری بیشتری خواهد داشت.
معجزه ی حسین (ع)؛
یزید، حسین (ع) را در محاصره ی لشکر بی شمار و صحرای دور افتاده ی کربلا، تمام شده می دید. چند تن همچون کبوتران بی پناه در روز یا نیم روزی غریبانه و در نهایت شقاوت سر بریده شدند و امپراتوری دروغ یزید آنان را خارجی و فتنه گر نامید و انگیزه ها و هدف و استواری و حق طلبی و شجاعت و رزم بی نظیر و در یک کلمه نهضت الهی شان را تحریف و انکار کرد. آن اشقیای سیاه بخت، حتی نیازی به دفن پیکر مطهر شهیدان ندیدند و بر پیکر آل الله اسب تاختند و حرمت حرم را شکستند. اما سنت خداوند و حرمت «انسان» چه می شود؟
همان قطره ی نخست خون مقدس «حسین، عزیز فاطمه (س)» که بر زمین نشست، آتشی از ندامت و بیداری برخاست. طوفانی از تلاقی اسطورگان عزت و جرثومگان ذلت. تاریخ انتقام خود را از تبهکاران گرفت و می گیرد. معجزه ی حسین (ع) همان بس که «از شهادت حسین (ع) حرارت و گرمایی در دلهای مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود». آن بیابان تفتیده ی گمنام و آن تن های قطعه قطعه، امروز قبله ی مسلمانان حقیقت جو و انسان های آزاده ی جهان شده اند و هر روز زمزمه ی نام و راه حسین (ع) خطاب به عالمیان بلندتر و فراگیرتر می شود که «هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة» و «ان لَم یَکُن لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافونَ المَعادَ فَکونوا اَحراراً فِی دُنیاکُم».
متن کامل 👇
https://fa.shafaqna.com/news/1842887/
🆔
@shafaqna_com