یه روز از خواب پا شدم دیدم مغزم داره خودشو خالی می‌کنه رو کاغذ. گفتم: «چی شده؟» گفت: «طراحی بازی جدید شروع شده!» منم گفتم: «بذار یه کم قهوه بخورم بعد...» گفت: «نه! وقت نداری! ایده داره فوران می‌کنه!» اومدم دفتر کار و با یه تیم حرفه‌ای شروع کردیم به طراحی بازی جدیدمون 😇 خلاصه الان آخرای یه پروژه‌ایم که نه می‌دونیم اسمش دقیقا چیه، نه می‌دونیم تهش به کجا می‌رسه، (البته میدونیما می‌خوایم به شما نگیم 😁) فقط می‌دونیم قراره دوباره چند نفر بشینن دور میز، همو بکوبن، بخندن، دعوا کنن، و تهش بگن: «بزن یه دست دیگه!» بازی در حال ساخت، مغز در حال دود کردن، و ما... داریم کیف می‌کنیم که داریم به چاپ شدن بازی نزدیک‌تر میشیم... 🔰 آکوگیم | طراحی بازی