آدم دیگری شده بود بعد از آن کار؛
حالا دیگر دخترک سربههوایی که پا به پای پدرش میشها و بزغالهها را میدوشید و از کمرکش تپههای سرسبز سوباتان مثل بادبادکی سبک میجِست و بالا میرفت و از پشت پرچینها برای وَرزا علف تازه میریخت، آدم دیگری شده بود.. جهان برای او بزرگتر از سوباتان شده بود و حتی بزرگتر از همه شمال. او داشت میفهمید که آن سر دنیا کسانی هستند که نمیخواهند ریحانه که روی تخت بیمارستان نیکان تهران داشت گریه میکرد و دلش برای عروسکش در آبادان تنگ شده بود، مداوا شود! او داشت میفهمید که آقاجان اشتباه میکرد که سیاست مال سیاسیهاست؛ سیاست حتی مال ریحانه چهارساله هم بود!
بعد از دیدن جدیت و تلاش بیوقفه دکتر شهریاری،
بعد از اینکه دید استادش برای غنیسازی ۲۰ درصد که یک پروژه عظیم ملی بود، یک ریال پول نگرفت و فهمید آن همه تلاش و شببیداری هرگز برای دنیا نبوده، بعد دیدن سجدههای طولانی استاد شهریاری وسط کار...
حالا توی ذهن بشری جهان دیگری شکل گرفته بود، دکتر شهریاری برای او خیلی بزرگ شده بود؛ آنقدر بزرگ که قامت هیچکس به بلندای استقامت او نمیرسید. کیف پول چرمیاش را درآورد و از عربی سیهچرده، روبروی حرم حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) تکهای نیاز سبز خرید و سنگی که هدیه گرفته بود را توی آن پیچید. وقتی برگشت هدیه را توی طاقچه خانه جا گذاشت اما به دکتر با شوروشعف گفت:
«من تکهای از سنگ حرم اباعبدالله را برای شما هدیه آوردهام» و چشمهای دکتر خندید؛ نجیب، آرام و مطمئن،
مثل همین حالا!
#یک_برش_کیک_زرد
#برش_پانزدهم 🎬
مرابطات؛ کانالی برای مقاومت زنانه 🌱👇
ایتا | بله|
@almorabitat_iran