#حکایت
💠 حكايتى از اوضاع و احوال دنيا
⬅️ آنانکه به نظر خاک را کیمیا کنند ...
📝 مترجم تفسیر بسیار مهم «المیزان»، استاد بزرگوار حضرت آقاى سید محمد باقر موسوى همدانى، در روز جمعه شانزدهم شوال 1413 ساعت 9 صبح در شهر قم حکایت زیر را براى این عبد ضعیف و خطاکار مسکین نقل کرد:
📝 در منطقه گنداب همدان که امروز جزء شهر شده، مردى بود شرور، عرق خور و دایم الخمر به نام على گندابى. او در عین اینکه توجهى به واقعیات دینى نداشت و سر و کارش با اهل فسق و فجور بود، ولى برقى از بعضى از مسایل اخلاقى در وجودش درخشش داشت. روزى در یکى از مناطق خوش آب و هواى شهر با یکى از دوستانش روى تخت قهوه خانه براى صرف چاى نشسته بود.
📝 هیکل زیبا، بدن خوش اندام و چهره باز و بانشاط او جلب توجه مى کرد. کلاه مخملى پرقیمتى که به سر داشت بر زیبایى او افزوده بود، ناگهان کلاه را از سر برداشت و زیر پاى خود قرار داد، رفیقش به او نهیب زد: با کلاه چه مى کنى؟ جواب داد: اندکى آرام باش و حوصله و صبر به خرج بده، پس از چند دقیقه کلاه را از زیر پا درآورد و به سر گذاشت. سپس گفت: ...
⬅️ ادامه این حکایت بسیار زیبا و شنیدنی در لینک زیر:👇
🌐
yon.ir/GkRN0
📎 برگرفته از کتاب توبه آغوش رحمت اثر استاد حسین انصاریان
🆔
@ansarian_ir