💠 حکایت نمک خوردن و حرمت صاحب نمک 📝 یعقوب لیث، چهره پرآوازه سیستان و پایه گذار انقلابى رهایى بخش بر ضدّ حکومت خونخوار و ظالم و ستمکار عباسى ، در ابتداى جوانى روى گرزاده اى بیش نبود. مدتى به کار روى گرى مشغول بود و پاداش کارش را سخاوتمندانه با جوانان هم سن و سالش مى خورد. 📝 سخاوت و شجاعت و آزادمنشى او، عامل گرد آمدن جوانانى متهور و سخت کوش به گرد او شد. با دست برداشتن از روى گرى، همراه جوانان مجذوبش به شغلى دیگر روى آورد. از آن شغل هم روى گردان شد و بنا گذاشت همراه یارانش دستبردى به خزانه اموال امیر سیستان بزند. 📝 از آنجا که خزانه در حفاظت نیرویى کارآمد قرار داشت و دستبرد به آن به آسانى ممکن نبود، بنا گذاشتند از بیرون شهر با کندن کانالى تا زیر کف خزانه به اموال امیر دست یابند و با شتاب و سرعت همه را تصرف کنند. کندن کانال شش ماه به طول انجامید. 📝 عاقبت نیمه شبى با سوراخ کردن کف خزانه وارد خزانه شدند و همه طلا و نقره و جواهرات قیمتى و درهم و دینار را به صورتى که ماموران بیرون خزانه نفهمند در کیسه هاى متعددى جمع کردند و آماده بردن اموال از راه کانال به بیرون شهر بودند که یعقوب در تاریکى نیمه شب چشمش به چیزى گوهر مانند افتاد که درخشندگى خاصّى داشت ... ⬅️ جهت مطالعه ادامه این حکایت بر روی لینک زیر کلیک نمایید:👇 yon.ir/QVzRZ 📎 برگرفته از کتاب نظام خانواده اثر استاد حسین انصاریان 🆔 @ansarian_ir