🔴
گرفتاری یک فرمانده نظامی در عالم برزخ...
🌻پدر بزرگی داشتم که در دوران طاغوت از نظامیان بود و بعدها بازنشست شد. او به واجبات دینی عمل میکرد اما فقط در حد همین واجبات مانند نماز و روزه. سالهای آخر حال معنوی او بهتر شده بود تا اینکه از دنیا رفت. در ماجرای تجربه نزدیک به مرگی که برای من پیش آمد پدربزرگم را دیدم او در شرایط خاصی قرار داشت. مثل اینکه در یک پارکینگ کوچک با یک ماشینی که همینطور دود میکند تنها مانده باشد و تمام درها بسته باشد...
من میدانستم پدربزرگم آسم دارد و از اسپری استفاده میکند، برای همین داد زدم و گفتم پدر جان بیایید این طرف الان حال شما بد میشود. پدربزرگم در حالی که دستش را بالا برده بود گفت: نمیتوانم، باید اینجا بمانم، نمیگذارند جایی بروم، من سیلی زدم، سیلی زدم و... به دادم برسید. چند بار این کلمه را تکرار کرد بعدها پیگیری کردم. پدربزرگم نظامی بود. در دوران قبل از انقلاب حین آموزش به سربازان و یا نیروهای نظامی هر کسی که کارش را درست انجام نمیداد تنبیه میکرد و در جلوی جمع او را سیلی میزد و آبرویش را میبرد...
📗کتاب نسیمی از ملکوت
➥
@ansuiemarg_ir