🌏
#آن_سوی_مرگ قسمت شانزدهم
🔻برای استراحت وارد حجره شدم، حوریهای به روی
#تخت نشسته بود که نور صورتش حجره را روشن و چشم را خیره میساخت.
#هادی گفت: این حوریه از وادیالسلام بخاطر تو آمده است و به عقد تو درامده است. این را گفت و از
#حجره بیرون شد.
🔻نشستیم و به آن
#حوریه گفتم حسب و نسب خود را و سبب این که مال من شده ای بیان کن. گفت به خاطر داری که در اوج
#جوانی شب جمعه ای زنی را
#متعه نمودی؟ گفتم: بلی. گفت خلقت من از آن قطرات آب
#غسل تو است.
🔻گفتم آیا میدانی که از چه جهت بر عمل متعه این همه
#خواص، مترتب و محبوب عندالله شده است؟ گفت: از آن جهت که همه مردم قادر بر ادای حقوق
#ازدواج دائمی نبودند و در صورت نبودن این حکم بسیاری مرتکب
#زنا میشدند و مفاسدی زیاد داشت.
🔻شب سپری شد و
#صبح هادی آمد و گفت که باید حرکت نمود. برخاستم اسب را سوار شدم و
#عصا را به دست گرفتم و سپر را به پشت آویختم و هادی تذکره و جواز راه به من داد و
#حرکت نمودیم...
♨️
ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥
@ansuiemarg_ir