🌹اتفاقات بعد شهادت از زبان شهید محمود پیربداغی!! به مقتل محمود رسیدیم شب شده بود. خیلی آنجا گریه کردم. خیلی دلم گرفته بود. چه توفیقی را از دست دادم. من اگر تلاش می‌کردم می‌توانستم با کاروان شهدا همراه باشم اما نفهمیدم خواب هستم یا ... اما محمود در مقابلم ایستاده بود سلام کردم و با خوشحالی گفتم بی معرفت کجایی؟ با همان لبخند همیشگی گفت: من بی معرفت نیستم تو خیلی تغییر کردی تو همانی نیستی که با او قرار گذاشتم معنویات تو خیلی تغییر کرد ... گفتم محمود از شهادت برایم بگو کجا رفتی؟ چه شد؟ مکثی کرد و گفت: زمانی که گلوله به من اصابت کرد و روی زمین افتادم احساس کردم در کنار پیکرم ایستاده ام دو فرشته از سوی خدا آمدند و گفتند نگران هیچ چیزی نباش میخواهیم به بهشت برویم من همراه آنها رفتم در آسمان شاهد بودم که دیگر شهدا هم مانند من به بالا می آیند. ما به جایی رسیدیم که ملائک الهی دسته دسته به استقبال ما آمدند. یکی از ملائک رو به من کرد و گفت بهشت برزخی شما با قصرها و حوریه ها و نعمتهای فراوان منتظر شماست. بعد با دست اشاره کرد و جایی را نشان داد. زیبا بود. آنقدر که قابل توصیف نیست اما به آن ملک گفتم: ما اگر بهشت میخواستیم اگر دنبال قصر و باغ و حوریه بودیم که همان تهران می‌ماندیم. به ما بگویید مولای ما حسین (ع) کجاست مادر ما حضرت زهرا (س) کجاست؟ بقیه شهدایی که مانند من تازه به آسمان آمده بودند همین عبارات را تکرار کردند. یکی از ملائک گفت: همه شهدای قبل از شما نیز همین را گفتند. شما همگی مثل هم هستید. بعد اشاره کرد که از آن سمت بروید. ما وارد جایی شدیم که با هیچ یک از فضاهای دنیایی قابل مقایسه نیست. شهدا همگی جمع بودند بالای مجلس چیزی شبیه منبر قرار داشت. آقا ابا عبدالله (ع) برفراز منبر بود و تمامی شهدا محو جمال مولایشان بودند. در کنار ایشان حضرت علی اکبر و حضرت عباس (ع) ایستاده بودند و با ورود هر شهید به استقبالش میرفتند. بعد ادامه داد یکی از زیباترین صحنه ها زمانی است که حضرت عباس (ع) به استقبال شهدا میرود و آنها را در آغوش می گیرد. آقا و مولای ما حضرت اباعبدالله (ع) سخن میگفتند و همه غرق در عظمت و جمال ایشان بودند. بعد هم آقا به ما میفرمودند: برای من از خاطرات جبهه بگویید. هر بار یکی از شهدا برای آقا صحبت میکند، دیروز نوبت من بود من برای آقا از شلمچه گفتم. بعد هم به مولایمان عرض کردم خیلی از رفقای ما همراه با ما بودند اما شهید نشدند برخی هم نتوانستند یا نشد که با ما در جبهه باشند. مولا و آقای ما فرمودند: «اگر در مسیر شما ثابت قدم باشند آنها نیز بقیه شهدای من هستند.» 📘کتاب بازگشت ➥@ansuiemarg_ir