🔵
تجربیات عجیب نزدیک به مرگ یک پیرمرد اهل بندرعباس (قسمت سوم)
🔸هر چه جلوتر رفتم مسیر تنگتر میشد. یکباره بوی تعفن فضا را پر کرد. صدای جیغ و داد شنیدم. گویی عدهای را شکنجه میکردند. نمیخواستم این صدا را بشنوم. مطمئن بودم اگر این صدا را در دنیا میشنیدم همانجا جان به جان آفرین تسلیم میکردم. سرم را چرخاندم تا علت صداها را ببینم. با دیدن آن صحنه از خود بیخود شدم. چند زن در حالی که از موهایشان آویخته شده بودند در حال عذاب بودند. بعد از این که از آن جا گذر کردم با خود گفتم اینها که بودند؟ چرا چنین بلایی نصیبشان شده؟
به من القا شد آنها اشخاصی بودند که خود را برای نامحرم بزک میکردند...
🌸🌸🌸🌸🌸
#پیرمرد_بندرعباسی
برای مشاهده قسمت های قبل و بعد روی هشتگ بزنید.👆
🌸🌸🌸🌸🌸
➥
@ansuiemarg_ir