🔵 تجربیات عجیب نزدیک به مرگ یک پیرمرد اهل بندرعباس (قسمت پنجم) 🔸کمی که جلو آمدم فضا تغییر کرد. همه جا معطر شد. هر چه جلوتر رفتم رایحه الهی و بهشتی همه جا را معطر کرده بود. من سرزمین عجیبی را مشاهده میکردم. درخت بزرگی بود که تمام فضا را پر کرده بود. تمام مردم در زیر سایه این درخت بودند و بر روی چمن ها و کنار چشمه‌سارها مشغول خوش گذارنی بودند. نمی‌توانستم چشم از این همه زیبایی و نعمت بردارم. زیبایی و طراوت آن جا مرا مسحور کرده بود. مؤمنین گروه گروه با لباس های زیبا کنار هم نشسته بودند و صحبت می‌کردند. احساس کردم وطن اصلی من اینجاست و به اشتباه دنیا را محلی برای خود می‌دانستم. من باید عبور می‌کردم. از آن جا هم گذر کرده و به راه خود ادامه دادم. به احتمال زیاد جایی بهتر از این در انتظارم خواهد بود. بر خلاف جهنم که چشم و گوشم را میبستم این جا مات و مبهوت اطراف را نگاه می‌کردم... 🌸🌸🌸🌸🌸 برای مشاهده قسمت های قبل و بعد روی هشتگ بزنید.👆 🌸🌸🌸🌸🌸 ➥@ansuiemarg_ir