آستان قدس رضوی و حرم مطهر
#داستان_یک_تصویر | چند روز پیش درگیر همین فکرها بودم که تلفنم زنگ خورد؛ شاید با خودتان بگویید دیوانه
▫️این روزها دلم بدجور برایش تنگ شده است؛ انگار دلتنگی با تمام قدرتش، دو دستی، گلویم را فشار می‌دهد؛ هر گوشه این کارگاه از رنگ و بوی او پُر شده و همین حضورِ پُر رنگ، دلتنگیم را بیشتر می‌کند ... ▫️از مدت‌ها پیش، با کلی ذوق، طرحی را در ذهنم دنبال می‌کردم که برای روز تولدش آماده کنم و همانطور که به دیدنش می‌روم، برایش هدیه ببرم، اما مهمان نطلبیده این روزها، کرونا را می‌گویم، بین من و او فاصله انداخت و همه رشته‌های ذهنم را پنبه کرد. ▫️از آن روز به بعد دستم به قلم‌ نمی‌رفت و کارهایم آن طور که باید به دلم نمی‌چسبید؛ انگار بدونِ او همه رنگ‌ها مُرده بودند. ▫️گاهی تمام روز به این فکر می‌کردم که درست است با این وضعیت من نمی‌توانم به دیدنش بروم، اما او که می‌تواند بیاید؛ پس چرا یادی از من نمی‌کند؟! نکند فراموشم کرده؟! شاید دیگر دوستم ندارد ... ▫️چند روز پیش درگیر همین فکرها بودم که تلفنم زنگ خورد؛ شاید با خودتان بگویید دیوانه شده‌ام اما با شنیدن صدای زنگ گوشی، قلبم لرزید، حسم می‌گفت بعد از چند ماه خودش سراغت آمده است ... ▫️برعکس همیشه که حوصله جواب دادن تلفن را نداشتم، اینبار آنقدر با انرژی گوشی را برداشتم که خودم هم تعجب کرده بودم، چه برسد به آن کسی که زنگ زده بود. ▫️باز هم او نبود؛ صدای مسئول یکی از خیریه‌های شهرمان بود که آن طرف با من حرف میزد؛ دخترش هنرآموز من است و با خودم گفتم احتمالا بخاطر همین زنگ زده؛ اولین کلمه را که گفت انگار با سرعت نور از آسمان با سر به زمین افتادم، با ناامیدی و از سر اجبار جوابش را دادم اما وقتی حرفش را زد همه چیز عوض شد؛ فهمیدم آن کسی که دلتنگش هستم، هنوز دوستم دارد و همه این مدت صدایم را شنیده است؛ او گفت: ▫️«چند وقتیست که برای کمک به تعدادی خانواده محروم، به دنبال تهیه مواد غذایی و پوشاک هستیم و چند روز دیگر قرار است توزیعشان کنیم؛ این کار را به عشق امام هشتم انجام داده‌ایم و دلمان می‌خواست نشانی از امام داشته باشیم. شب پیش حرفش را که میزدیم دخترم شنید و گفت شما طرحی برای میلاد امام دارید و شاید بشود با کمک هنرآموزها آن را به تعداد بسته‌هایمان آماده کرد ...» ▫️تلفن که قطع شد، انگار رنگ‌های اطرافم دوباره جان گرفته بودند و با من حرف می‌زدند؛ امام هدیه من را قبول کرده بود ... 📝 مصطفی قویدل @aqr_ir