‍ عارف واصل حضرت آیت الله کشمیری رحمة الله عليه در نجف اشرف با آيت اللّه سيد مصطفى خمينى «ره» دوست و رفيق بودند، و ايشان را شخصى فاضل و دور از تعيّنات ظاهرى مى‏ دانستند. گاهى با ايشان به مهمانى‏ ها و گاهى به مسجد كوفه  و... مى ‏رفتند. رابطه ايشان با استاد به گونه ‏اى بود كه روزى استاد بر اثر كثرت جوع و ذكر توحيدى كه به تعداد هفتاد هزار است مشغول بودند، از حال مى ‏روند. حاج آقا مصطفى ايشان را به منزل مى ‏برد و غذائى تدارك مى‏ بيند و قدرى ايشان را تقويت مى‏ كند تا به حال عادى باز مى ‏گردند.  كثرت ارتباط، سبب شد تا حاج آقا مصطفى نزد پدر از مرحوم آقاى كشميرى تعريف مى ‏كنند و جملاتى مى‏ گويد كه ايشان از چيزهاى پنهانى خبر مى ‏دهد. امام مى‏ فرمايد: من خوابى ديده‏ ام و به كسى هم نگفته ‏ام، بگويد خوابم چه بوده است، استاد در جواب حاج آقا مصطفى فرمودند: پدر شما در قم خواب ديده كه در نجف وفات يافته و دفن گرديده، لكن سنگى پهلوى او را آزار مى ‏دهد، آقا اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏آيند و از ايشان سؤال مى ‏كنند حالت چطور است؟ ايشان عرض مى‏ كند: حالم خوب است لكن اين سنگ پهلوى مرا اذيت مى‏ كند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آن سنگ را از كنارش دور مى ‏كنند. ( این سنگ همان رژیم طاغوت بود که به مدد امیرالمومنین سرنگون شد.) چون حاج آقا مصطفى جواب را به والدشان مى‏ رسانند، ايشان تصديق مى‏ كنند. و آشنايى و ارتباط از آن به بعد شروع شد. بعداً حاج آقا مصطفى از استاد سؤال مى‏ كند: آيا پدرم در نجف وفات مى ‏كند؟ مى ‏فرمايد: نه در ايران وفات مى ‏كند. ولى شما بهره ‏اى از ايران نداريد. مرحوم حجة الاسلام سيد احمد خمينى چند ماه قبل از وفات به منزل استاد آمدند و بعضى تلامذه هم بودند، دستورالعملى خواستند و استاد تفضّل نمودند و چيزى فرمودند. بعدها منتشر شد كه حضرت آقاى كشميرى وفات ايشان را متذكر شدند. حقير اين مطلب را از استاد پرسيدم، فرمودند: به او گفتم، اجل نزديك است، اين فهمى بود كه به دلم آمد و به او گفتم». 📚(آفتاب خوبان : ص 45) 📚(روح و ریحان : ص 121 و 120)  استاد سید علی اکبر صداقت @Asemani_bashim