حاج آقا قرهی : همان میثم تمّاری که بیان کردم، آن‌قدر معرفتش بالا می‌رود که هر چه دشمن تلاش می‌کند، نمی‌تواند کاری کند که او از اعلام اعتقاداتش دست بردارد. وقتی ابن زیاد متوجّه می‌شود که امیرالمؤمنین عاقبت میثم را پیش‌بینی کرده که زبانش را می‌برند، می‌گوید: حال که این‌طور هست دست و پاهایت را قطع می‌کنم، امّا زبانت را نمی‌برم. میثم چون به مقام یقین رسیده بود، حتّی می‌گویند: تا ده مرتبه هم گفت: تو زبانم را می‌بری، امّا او می‌گفت: من زبانت را نمی‌برم تا پیش‌بینی او درست از کار درنیاید. امّا بعداز چند روز که میثم را به دار آویخته بودند و او همچنان احادیث امیرالمؤمنین را برای مردم بیان می‌کرد، مجبور شدند و زبان او را بردیدند! لذا ببینید این حبّ، انسان را به چه درجه‌ی معرفتی می‌رساند. آن کسی که زبان را می‌برد، فردی به نام عون بن عثمان بن نعیم است، می‌گوید: وقتی به سمتش رفتم که زبانش را ببرم، هنوز چیزی نگفته، با لبخند و شادی گفت: آمدی زبانم را ببری؟ برو به ابن زیاد بگو تو ده مرتبه هم گفتی نمی‌برم، امّا دیدی آخر بریدی و پیش‌بینی مولایم راست بود. لذا خودش زودتر زبانش را بیرون آورد تا بریده شود. جالب است که آن فرد می‌توانست زبانش را نبرد و برود به ابن زیاد بگوید که او چه می‌گوید، امّا می‌دانست که حتّی اگر این حرف را هم به او منتقل کنند، باز زبانش بریده می‌شود و به هر حال پیش بینی مولایش دیر یا زود، تحقّق می‌یابد. لذا یکی از خصوصیّات حبّ این است که انسان را به مقام یقین می‌رساند و سعادت دنیا و آخرت را برای انسان به وجود می‌آورد، «هل الدین الا الحب». ✍️عقیق کد خبر : 94052 @Asemani_bashim