کلیپ ۵ دقیقه
داستان زیبای ایاز از زبان مولانا
آن ایاز از زیرکی انگیخته
پوستین و چارقش آویخته
میرود هر روز در حجرهٔ خلا
چارقت اینست منگر درعلا
شاه را گفتند او را حجرهایست
اندر آنجا زر و سیم و خمرهایست
راه میندهد کسی را اندرو
بسته میدارد همیشه آن در او
شاه فرمود ای عجب آن بنده را
چیست خود پنهان و پوشیده ز ما
الهی قمشه ای
@Asemani_bashim