🍂🌾🌾🌾🍂
گهواره ی مادری م ...
تاب بده این دل پریشانم را ...
دستهایی پر مهرت ای مادرم ...
خود گهواره ی بود از جنس آسمان...
ومن در ابرها جا میگرفتم ای مادر ...
با لالایی زیبایی تو ای فرشته ای آسمان ...
گوش هایم عادت کرده به این لالایی ...
ومن در فراق این لالایی مادرانه ...
هزار بار و هزاران بار ...
ترسیم و تجسم میکنم همچون نقاشی ...
تابلویم می شکند از این فراق و انتظار...
و من هراسان میشوم از این انتظار ...
چه زیبا میگفتی از فراق و انتظار ...
ومن سالهاست چشم به انتظارم مولا ...
همچون مه صبحگاهی زیبا ای مولا ...
میایی بر این دل غم زده و پر اضطراب...
سینه م میشود پر از درد و هجران ای مولا ...
آه می کشم ،روح و جسمم قاطی مه ...
وخود نیز شکل تابلویی نقاشی ...
می افتاد و خسته میشود ...
روح و دل می بازه در این انتظار ...
جسم آواره میشود و آواره تر ...
تقصیر ازماست ای جان و دلبر...
از ماست که برماست ای عزیز زهرا...
درد و فراق میشود اشک بر چشمانم
می خواهم ببارد این چشمان غم زده ام ..
ببار ای باران چشم هایم ...
گم کردم هم گهواره و هم مولا را ...
آقا هست همین نزدیکی ...
گوشه ی نگاهت ،میان چشم بارانی ...
گم شده منم ای عزیز زهرا ...
گدایی در صفاتم ای مولا ...
عطایی کن و راه نشانم بده ...
تا ببینم ظهور مولا مهدی موعود عج ...
🌿🌿🌿🌿
لیلا اسربار