هدایت شده از عطرِظهورِمولا
7⃣ دفتر .... آمده‌ام حج ، رو به خانه‌ی خدا نشسته‌ام ! درست پشت رکن مستجار،طبقه‌ی دوم ! در دفترچه‌ای نام همه‌ی آنهایی که التماس دعا داشتند را نوشته‌ام تا از قلم نیفتند ! یکی یکی همه را دعا می‌کنم ، دفترچه را علامت می‌زنم، اما سبک‌بال نیستم ! ناگاه !! یادم می‌افتد یکی از قلم افتاده ، همان که هزار و چند صد سال برای شیعیانش پیغام فرستاده تا برای فرجش دعا کنند ! همان که به این خانه‌ی کعبه چنگ زده و به نایبش فرمود؛ به شیعیانم بگو برای فرجم دعا کنند ! همان که گفته بود ؛گشایش این کار به‌دست من نیست و دعای شیعیان است که گره از کارم باز می‌کند ! شرمگین سرم را درونم فرو می‌برم و های های می‌زنم زیر گریه ! خدایا ! چه فراموشکارم من ! چه بی وفایم و چه بی وفاییم ما شیعیان ! دست هایم را به آسمان بالا می‌برم ! و از ملائکی که گرد این خانه می‌چرخند با التماس می‌خواهم همراه من بخوانند ؛ "اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن ....." را و خطاب به مولایم می‌گویم : آقای من ! من خواندم دعای و سلامتی‌تان را ! اما می‌دانم تا آمین شما نباشد، دعایم کارگشا نیست ! ↙️↙️↙️ @atr_ir