🏝دیدی چه زود گذشت؟
بچه که بودی، وقتی شیر میخوردی، وقتی خیلی کوچک بودی، تا گرسنهات میشد، شروع میکردی به سر و صدا! اول با صدای کم شروع میکردی و بعد بلندتر میشد.
بزرگتر که شدی هنوز کمطاقت بودی. یادت هست وقتی برای شام دعوت بودی از صبح، مدام از مادر میپرسیدی:
«پس کی میریم؟ چقدر تا شب مانده؟ چهار ساعت یعنی چقدر؟ » یادت هست چقدر برایت طول کشید؟
یادت هست چه قدر نق زدی تا برایت دوچرخه خریدند؟ چه قدر طول کشید تا کلاس اول تمام شد و توانستی کتاب بخوانی؟ چه قدر طول کشید تا ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و دانشگاهت تمام شد؟ دورهی سربازی چه قدر برایت سخت گذشت؟ یادت هست چه قدر دنبال کار گشتی؟ چه قدر گشتی تا همسر دلخواهت را پیدا کردی؟ چند سال اجارهنشین بودی و ذره ذره پول جمع کردی تا بالاخره خانه خریدی؟ یادت هست چه قدر صبر کردی تا بازنشسته شوی؟ و چه قدر طول کشید تا پسرت دکتر شد؟ یادت هست ...؟
حالا بعد از سالها که برمیگردی و نگاهی به آن زمانها میکنی، میبینی چه قدر آن انتظارهای طولانی زود گذشت. مثل یک چشم برهم زدن!
الآن که نگاه میکنی، خندهات میگیرد از آن همه بیطاقتی. با خودت میگویی اگر آن روزها مثل الآن فکرت رشد کرده بود، آن قدر بیقراری نمیکردی. غر نمیزدی به زندگی.
میخواهم بگویم صبح نزدیک است؛ اگر بدانی که میآید! ظهور نزدیک است، بسیار نزدیک؛ مثل چشم به هم زدنی میگذرد و این انتظارهای طولانی تمام خواهد شد!
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir