🏝فرمونِ زندگیت رو، بده دست آقا 🚕پشت فرمون ماشین نشسته بودم و با خیالِ راحت توی اتوبان شلوغِ وسط ظهر، رانندگی می‌کردم. هشت، نه سالی می‌شد که گواهینامه‌ گرفته بودم، ولی هیچ وقت جرأت و جسارت نشستن پیدا نکرده بودم ... تا همین چند وقت پیش ... که دوباره تصمیم گرفتم بر این ترس غلبه کنم. 🚕با ماشین تعلیم رانندگی، کنار مربی پشت ماشین نشستم. به معلّم رانندگی گفتم که دلهره و نگرانی مانع شده که از گواهی‌نامه‌ام استفاده کنم و حالا دوباره سراغ تعلیم آمده‌ام. نزدیک به اتمام ساعت آموزش بود. توی همان اتوبان شلوغ با دنده چهار ...خوب می‌رفتم. ⬅️ مربی پرسید: "اضطرابت انگار برطرف شده!" با "آرامش" گفتم: ✨معلومه چون شما کنارم هستید و ترمز و گاز و کلاچ تحت کنترل شماست... خندید و شروع کرد به حرف زدن امّا من دیگه چیزی نمی‌شنیدم خودم نکته‌ای طلایی گفته بودم و غرق در حرف خودم شده بودم یک آن توی دلم، رو کردم به صاحب زندگیم امام زمانمُ ، گفتم: میشه همیشه کنارم باشید؟ میشه فرمون زندگیم رو بسپارم به شما؟ ✅ اگه کنترل زندگیم همیشه تحت اختیار دستای مهربون شما باشه، اون وقت من همیشه آروم و بی‌اضطرابم. ↙️↙️↙️ @atr_ir