(۲) 🔻، آنچنان در وجود آقا قوی است که وقتی وارد شدند و آب را برداشتند، نچشیدند؛ درحالی‌که دشمن از دور دارد نگاه می‌کند و جرأت نمی‌کرد جلو بیاید؛ اما دشمن نمی‌خواست آقا آب بخورد. می‌گفتند اگر آب بخورد، توانایی پیدا می‌کنند و جنگ می‌کنند. همین‌طور داشتند با حسرت نگاه می‌کردند به آقا که چه می‌کنند. 🔹دیدند آقا را آوردند تا نزدیک دهانشان؛ اما گفتند آب . نگفتند آب در دهان می‌کنم و خالی می‌کنم که چشیدن محقق بشود، اما نیاشامیده باشم؛ بلکه فرمودند: «والله آب را اصلاً نمی‌چشم.» آن لحظه بود که به یاد برادرشان افتادند و شاید به یاد وصیت پدر هم افتادند و آب را ریختند روی آب‌ها. @abolhasanmahdavi