💥💥💥💥💥💥💥💥 شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و ش‍َرو شورش کلمات شعر به انتها نرسیده بود که صدای کوبیده شدن در به گوش رسید. با اجازه استاد( آسید علی قاضی) به سمت در رفتم تا آن را باز کنم. پشت در چشمم به سیمای سیدی معمم افتاد که چهل ساله به نظر میرسید...... محترمانه گفتم: سلام علیکم امر بفرمایید سید بزرگوار گفت: اینجا منزل سید علی قاضی است؟ بله ممکن است به ایشان بفرمایید سید روح الله مصطفوی تقاضای دیدار شما را دارد؟ ........به سرعت خدمت استاد رفتم. استاد فرمود که سید روح الله را راهنمایی کنم به اتاق. ....استاد تا چشمش به او افتاد بر خلاف سیره همیشگی اش از جا برخاست و با احترام بسیار او را نزد خود نشاند. ...این سید روح الله که بود که استاد اینچنین با روی باز برخورد میکرد؟ استاد دستش را رو به کتابخانه گرفت و به کتابی اشاره کرد و گفت: آن کتاب را بردارید بی زحمت برایم خیلی عجیب بود. من بارها تک تک کتابهای این کتابخانه را دیده بودم ...این کتاب را تابحال ندیده بودم. استاد گفت: شیخ عباس کتاب را بخوانید. آقا کجایش را بخوانم؟ باز کنید و هرجایش آمد بخوانید. «....آن صفحه ماجرای حاکم ظالمی را بیان میکرد که در حکومتش به مردم بسیار ظلم میکرد و آن مملکت عالمی داشت که هرچه آن حاکم را نصیحت میکرد فایده ای نداشت.در آخر آن عالم در مقابل او قیام کرد و دامن ظلم و سفاکی او را به کلی برچید و حاکمیت را تحت اختیار خویش دراورد.» ....از جایم بلند شدم و کتاب را سرجایش گذاشتم و بعدها هرچه نگاه کردم ان کتاب را در قفسه استاد ندیدم. استاد رو کرد به شید روح الله و گفت: آقا روح الله،باید در مقابل ظلم ایستاد و بساط ظلم را برچید‌ این وظیفه شرعی است. پس از لحظاتی سید روح الله اجازه رخصت طلبید ........و استاد تا دم در حیاط عصا زنان ایشان را بدرقه کرد. من از کنجکاوی دیگر نمی دانستم چه باید بگویم،پرسیدم: ایشان که بودند؟ ایشان از علمای برجسته قم است خیلی فوق العاده است ایشان علیه ظلم قیام خواهد کرد که احدی مثل او در غالب شدن علیه ظلم این توفیق را نیافته.سکه ها در ایران به نام او خواهد خورد.(مصادف با ۱۳۵۸ قمری) ✅ گزیده ای از کتاب