‍ ✋ ماجرای تخریب آیت الله احمد خاتمی 🔸جواد موگویی در کانال حرف بی‌حساب نوشت: دیروز رفتم مراسم رونمایی کتاب «حجره شماره دو» خاطرات ابوالقاسم اقبالیان جانشین فرمانده سپاه قم و مسئول بسیج قم در زمان جنگ. کتابیست روان و خواندنی. در خاطراتش نوشته: «وقتی بچه‌‌ها عالِم یا مسئولی را در جبهه می‌‌دیدند شور و شوقشان بیشتر می‌‌شد. بسیاری از روحانیون و بزرگان هم خودشان از من می‌‌خواستند که به منطقه بروند. با این حال عده‌ای از روحانیون بودند که طاقت یک شب ماندن در منطقه را نداشتند. یکبار دوسه تا از فضلای حوزه علمیه را به جبهه بردم. شب در مقرمان در اهواز مستقر بودیم. یکی از آن‌ها که خیلی ترسیده بود، با اصرار و التماس به من گفت: «شما رو به خدا ما رو همین امشب برگردون» به او گفتم: «بزرگوار، این بچه‌هایی که شب و روز زیر آتیش گلوله و خمپاره‌ان، جونشون رو از سر راه نیورده‌ان.یک شب هم اینجا بمون تا بفهمی این بسیجیا چه سختی‌هایی رو دارن تحمل می‌کنن.» جواب داد:«آقای اقبالیان، اینا وظیفه‌شونه که بجنگن. من هم وظیفه‌م اینه که درس بخونم. آقای منتظری گفته در آینده مجتهد می‌شم» کنجکاو شدم که این روحانیِ شاگرد آیت‌الله منتظری چه کسی بوده؟! حدس می‌زدم! شباهت‌هایی با خاطره‌ای دیگر در ذهنم بود. اما از خود آقای اقبالیان پرسیدم. جواب نداد! گفتم حدسم آقای سیداحمد خاتمی است. درسته؟ با تاسف به علامت تایید سری تکان داد. منبع: حجره شماره دو؛ خاطرات ابوالقاسم اقبالیان، بکوشش رضا یزدانی، ص۲۴۲-۲۴۳ 🔻 آقای موگویی بعدا در کانال آورد که: پس از انتشار خاطره‌ای از کتاب «حجره شماره دو» مبنی بر مواجه آقای سیداحمدخاتمی در جنگ تحمیلی، متن زیر را آقای «حمید مشهدی آقایی» سرپرست حوزه ریاست رسیدگی به امور مساجد، در شهادت به حضور سیداحمدخاتمی در جبهه‌های جنگ برایم فرستاد که انصاف در انتشار آن است: «هوالشاهد الحاکم به عنوان کسی که از ماه رمضان سال ۶۰ با استاد خاتمی ارتباط داشته و شاگرد ایشان بوده‌ام با خواندن این خاطره شگفت‌زده شدم. جالب است از ترس کسی سخن می‌گویند که در عملیات فتح‌المبین در خط مقدم حاضر بوده است. شخصا در خاطرم هست که در آستانه برخی عملیات در جبهه حاضر می‌شدند و پس از عملیات به مجلس درس بازمی‌گشتند. استاد خاتمی در آن زمان ازجمله مدرسانی بود که برای طلاب رزمنده کلاس ویژه می‌گذاشت و عاشقانه تدریس می‌کرد. در گرمای تابستان و در ماه رمضان. شخصا در خاطر من و برخی دوستانم هست که در سال۶۳ صبح‌های زود به منزلی در کوچه ممتاز می‌آمد و برای ما ۲-۳نفر تدریس می‌کرد و جالب این که نان و پنیر صبحانه ما را می‌خرید. زنگ منزل طلبگی ما را می‌زد با زنگ ایشان از خواب بیدار می‌شدیم. درس سه نفره ما برگزار می‌شد. تمام هم و غم او این بود که ما بچه رزمنده بودیم و نباید از درس عقب می‌افتادیم. این خاطرات را که خواندم خیلی دلم سوخت. آن‌هم برای کسی که تمام هم و غمش را با فاضل فقید مرحوم حجت‌الاسلام سیدحسین سعیدی برای احیای فرهنگ جهاد و شهادت و تشویق طلاب رزمنده گذاشت. و خود بارها در جبهه و خط مقدم حاضر شده بود. ای کاش اندکی در روایت‌های‌مان دقت و تقوا به خرج دهیم.» حمید مشهدی آقایی- ۱۳۹۹/۱۱/۱۸ 🔻 فارس هم در واکنش به اصل مطلب جواد موگویی نوشت: با مطلع شدن از این مطلب، با اینکه کذب بودن آن و القائات شخصی آن عیان بود، چراکه، کسی که بترسد اصلا به جبهه نمیرود، اما به عنوان شاگرد نزدیک به آیت ا... خاتمی سئوالی را از ایشان پرسیدم که: این مطلب صحیح است یا نه؟ تمایل دارم، که لطفا شفاف جواب دهید. احمد خاتمی با تأسف سری تکان دادند و در پاسخ سئوالم گفتند: بنده پیش بینی می کردم در نبودم، بعد از مرگم دروغ های زیادی در موردم منتشر شود، ولی خوشحالم که این دروغ ها در زمان حیاتم منتشر شد تا پاسخگو باشم. من این دروغ های آشکار را هزینه ارزشمداری و حرکت در مدار ولایت میبینم، من آن روزی که در خطبه جمعه قاطعانه و بدون ترس از کسی علیه دشمنان ولایت موضع می گرفتم این دروغ ها را پیش بینی می کردم. 🔻 منتظر واکنش ابوالقاسم اقبالیان هم هستیم. ✅ کانال جامع خبری، تحلیلی، آموزشی باسواد رسانه ای 👇 https://eitaa.com/joinchat/3688300608Cf61f1be155