✋
روایتی به مناسبت دیدار سفیر جانباز ایران در لبنان با رهبر انقلاب
🔺«چشم راستم نیمه میبیند و امید است که بهتر شود؛ چشم چپ هم خوب است و التهاباتی دارد.» اینها را مجتبیٰ امانی -سفیر ایران در لبنان که در حادثهی پیجرها مجروح شده و چند وقتی بود که دوران نقاهت را طی میکرد- به آقا میگوید، در ظهر میانهی پاییز تهران. شعلهی جنگ که بالا میگیرد، تازه مشخّص میشود چه کسی اهل میدان است و چه کسی نیست؛ دیپلمات و رزمنده و پیر و جوان و مرد و زن هم ندارد.
🔺قصّه آقای سفیر و دیپلمات ایرانی هم همین است. مأمور و دیپلمات عالیرتبهی وزارت امور خارجهی جمهوری اسلامی که در اوج فشار دشمن صهیونی در کنار رزمندگان ماند و ماند و ماند تا آنکه بالاخره زخم صهیون بر تن او هم به یادگاری بنشیند.
🔺آقای امانی، اوّلین نفر نیست و آخرینش هم نخواهد بود. نشان به آن نشان که چندی قبل، وقتی به ملاقات جانبازان لبنانی مقاومت در یکی از بیمارستانهای تهران رفتیم که برای مداوا به ایران اعزام شده بودند، یکی دیگر از همین قبیله را آنجا دیدیم؛ معتکف در تخت بیمارستان. زخمخورده حادثهی حملهی دشمن به کنسولگری ایران در دمشق بود که با وجود گذشت چند ماه از آن حادثه، هنوز داشت دوران نقاهت را پشت سر میگذاشت.
🔺دکتر حسین امیرعبداللّهیان که پیگیر درمانش بود، شهید شده بود؛ امّا او هنوز بر تخت بیمارستان، دوران درمان را طی میکرد. حالا هم مجتبیٰ امانی، سفیر و نمایندهی دیگری از وزارت خارجهی جمهوری اسلامی ایران.