5.53M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
‍ ✋ سحری‌های کودکی من 🔺سحرهای ماه رمضان ایام کودکی برای من یعنی احساس ضربه های آرام دست مادرم که می‌گفت بیدار شو و‌ صدای مناجات آقای صالحی مشهور: اللهم انی... 🔸برای من که قبل از سن تکلیف اصرار داشتم روزه بگیرم، بیدار شدن سحر نوعی موفقیت در شناسایی و رسمیت پیدا کردن در جمع بالغین بود. دور سفره که می‌نشستیم ترکیب خواب‌آلودگی، صدای مناجات و هیجان توام با شمارش معکوس وسط مناجات که « تا اذان صبح فلانقدر مانده» تناقض آرامش و‌اضطراب دلچسبی را ایجاد کرده بود. 🔸 دقایق اخر سحر، ذهنم در تقلای تنظیم درست برنامه بود، جوری که بتوانم بین سیر خوردن و آشامیدن و‌ مسواک زدن انتهای ماجرا آن‌هم قبل از اذان هماهنگی ایجاد کنم. 🔸 بدترین قسمتش آنجا بود که مادر و‌ خواهرم با لبخندی می‌گفتند:« تو که واجبت نیست چیه استرس اذون رو داری؟!». و حالا من بودم که با پرسش عمدی اینکه« چقدر مونده؟» در تقلای جدی گرفتن روزه‌داری خودم بودم. 🔸سحری را که میخوردم می‌رفتم سراغ مسواک و با چه‌ وسواسی. سحرهای کودکی من، خانه ها همه روشن بود. ماه رمضان شکوه داشت. مناجات را همه می‌شنیدند و دور سفره پر بود از اتفاقات و‌ آدم‌هایی که برای« خوردن» هم مناسک پرشور و‌گرم جمعی داشتند. ✍ سهند ایرانمهر ✅ کانال جامع خبری، تحلیلی، آموزشی باسواد رسانه ای 👇 https://eitaa.com/joinchat/3688300608Cf61f1be155