#خاطرات_نوکری_حرم
#روحانیت
#تکفیر
بخش اول
جمعه ۱۳اسفند ماه ۱۴۰۰ش، پشت میز پاسخگویی اعتقادی نشسته بودم، استخاره میگرفتم که آنچه روبرویم قرار دارد چای کمرنگ است یا دمنوش؟! بخورم یا نخورم؟!☺️
یکی از خدام خیالم را راحت کرد. به محض اینکه قورت اول را کشیدم، سه جوان وارد اتاق شدند.
یکی حدودا چهل ساله و دو نفر دیگر حدود سی سال.
یکی از دو نفر که خود را هیاتی ضدفلسفه و عرفان نشان میداد، گفت: حاج آقا این رفیق ما کافر است 😳 لطفا راهنمایی اش کنید تا به راه اسلام و اهل بیت (س) بیاید 😕
بنده خدا گفت حاج آقا بنده به اجبار و به زور و اکراه آمده ام، اجازه بدهید بروم.
گفتم حالا که آمدید، اندکی پیش بنده بمانید و بعد بروید.
فرد در ظاهر هیاتی، گفت حاج آقا قبل از اینکه بیاییم میگفت: آخوندها بیسوادند، مخصوصا مدرسه پریزاد که نان به نرخ روز خورند و...☺️
خود را زدم به کوچه ترامپ چپ، گفتم عزیز جان مشخصه شما آدم محققی هستید، خیلی خوبه که به راحتی هرچیزی را قبول نمی کنید و اهل تحقیقید. کمی هم امثال ما پریزادی های بیسواد را هم تحمل کنید، جای دوری نمیرود، نهایتا رفیق هم که می توانیم باشیم
بنده خدا گفت: درسته حاج آقا من از کودکی پای منبرها بودم، همیشه اهل تحقیق بودم و الان هم دنبال راه بهتر هستم و اگر اثبات شود راه اهل بیت بهتر است حرفی ندارم
صدای دونفر دیگر درآمد و گفتند دروغ میگه حاج آقا. این منحرفه. امام رضا ع رو قبول نداره. یه روز سالمه، یه روز به همه چیز شک میکنه و...
گفتم همین که میگه دنبال تحقیقم یعنی قضاوت ممنوع. عقاید با تحقیق و دین نبوی بهتر از دین ابوی ارثی است.
جوان هیاتی ناراحت شد، گفت حاج آقا من این را آوردم هدایت کنید، اما شما دارید تاییدش میکنید؟!! پس حق داشت که میگفت در پریزاد خود آخوندها هم منحرفند و...
رفیق سوم، سکوت کرده بود و در برزخ مانده بود
بنده خدای کافر خطاب شده گفت: بنده اشتباه کردم حاج آقا. درمورد اینجا قضاوت نادرست کردم
جوان هیاتی قهر کرد و با عصبانیت از اتاق خارج شد و به دو نفر دیگر گفت بلند شوید و برویم که آن ها گوش ندادند
شروع کردم با هیاتی دوم صحبت کردن، الحمدلله به طرف اعتدال سوق پیدا کرده بود
ناگاه دوست هیاتی به اتاق برگشت، گفت حاج آقا کفشم جا مانده وگرنه هرگز پایم را دوباره اینجا نمی گذاشتم
گفتم برای لحظه ای بنشین. با لبخند و طنزگونه گفتم : جاماندن کفش را به فال نیک بگیر و نشانه بدان
صحبت ها به موضوعاتی دیگری سوق پیدا کرد که در قسمت بعد و به شرط حیات اندکی از آن را خواهم گفت
ادامه دارد ...
@bashirseraj