دیشب هنگامی که از درب دانشگاه فردوسی به طرف مترو می رفتم، فرمانده یگان ویژه بنده را صدا زد. سلام و تشکری عرض کردم، بابت همه زحماتشان در این مدت. گفت : حاج آقا چند هفته ای است که می بینم نترس و با لباس روحانیت از این مکان رد می شوید. از شما خواهش میکنم مدتی با لباس عادی رفت و آمد کنید. بنده خدا از عمق وجود و ناراحتی و از باب دلسوزی می گفت. خوب گوش دادم و بغض گلویم را گرفت. بعد از اندکی سکوت، گفتم نمی دانم شاید دارم اشتباه میکنم، ولی به نظرم انصاف نیست این روزها شما جان خود را سپر کنید و امثال بنده ... از بچه های شما خجالت میکشم. شاید همین گذر کردن بنده ، سبب افزایش روحیه بچه ها شود. خلاصه این روزها نصیحت کنندگان در این باره زیادند. نگرانی های خانواده و اطرافیان به حق و بجاست، اما دعای خیر مومنان نیز شدیدا لازم است. عقیده دارم تعداد اهالی خشونت و جدا شده از منطق و عقلانیت بسیار اندک است. عقب نشینی ها اگر اندکی بر توهم این افراد بیفزاید بنده یارای پاسخگویی آن را ندارم. توکلت علی الله یا صاحب الزمان @bashirseraj