سلام دوشنبه ای گذشت که قطعی برق ، رعدی زد بر اتحاد مقدس ما. رفتم به خانه ای دنج و خلوت تا از خواب و استراحت و ناهار صرف نظر کنم و با چند بیسکوییت روزی متفاوت را تا شب بگذرانم. ساعت هشت مطالعه را شروع کردم، میخواستم چند روزی دایره لغات انگلیسی خود را افزایش دهم، ساعت ۹ تا یازده برق رفت. گرمای شمال و هوای شرجی امانم را بریده بود. آنتن همراه که فوق العاده ضعیف بود. نت هم که کلا تعطیل. کژدار و مریز بعضی تلفن ها و پیام های دوستان و شاگردان و همکاران و آشنایان را پاسخ دادم. البته به خاطر نبود آنتن، وقتی چند برابر از بنده تلف کرد. ساعت یازده برق آمد و شروع کردم به مطالعه. رفتم شیر آب را باز کنم دیدم، آب قطع شده است. تا با لب تاپ چند کار عقب مانده را انجام دادم و سایتهای کاری را چک کردم و نماز خواندم، شد ساعت ۱۳. دوباره برق رفت. بطری کوچک آب معدنی که صبح خریده بودم هم تمام شده بود. گرما خیلی شدید بود. نه راه پس داشتم نه راه پیش. اگر می‌خواستم فرار کنم می بایست گرمای بیرون را همراه تابش آفتاب سوزان تحمل میکردم، اگر می‌ماندم باید با خانه ای که دیگر تنور یا کوره شده بود کنار میامدم. بالاخره رسید به ساعت ۱۵ و برق آمد. کولر و پنکه را با هم روشن کردم. از گرما خوابم گرفته بود، اما تشنگی و گشنگی مانع میشد. ساعتی مطالعه کردم و در نهایت روی کتاب خوابم برد. بیدار شدم دیدم نزدیک ۱۷ است. هنوز آب قطع بود. تا خواستم با شرایط جدید خود را وفق بدهم و از تشنگی و گشنگی عبور کنم که مجدد برق رفت. دیگر قابل تحمل نبود. ساعت ۱۷:۳۰ جور و پلاس و کیف و کتاب و لب تاب را جمع کردم و فرار را بر قرار ترجیح دادم. درود بر باعث و بانی ماجرا. ۳مرداد ۱۴۰۴ _گیلان _پسیخان