🔺️ لحظه‌ء خداحافظی... 🎙مادر شهید علی وردی 🔶️آخرین سفری که خانوادگی به مشهد مقدس داشتیم، تقریباً دو ماه قبل شهادتش بود که تا روز تاسوعا مشهد بودیم و قرار بود روز عاشورا برگردیم؛ شب آخر که برای خداحافظی رفته بودیم، جای همیشگی آرمان که صحن گوهرشاد بود را انتخاب کردیم و تا اذان صبح همان‌جا نشستیم. داخل صحن مراسم عزاداری و دسته‌های سینه‌زنی و مداحی بود که آرمان با پدر و محمد امین و دایی‌اش برای شرکت در این دسته‌ها رفتند... وقتی زیارت همه تمام شد، در مسیر برگشت مدام آرمان را می‌دیدم که هر چند قدمی که بر می‌دارد به رسم ادب مدام برمی‌گردد و رو به گنبد با امام(ع) نجوا و دعا می‌کند و اشک می‌ریزد... این کار را تا هنگامی که دیگر از حرم دور شده‌ بودیم و گنبد معلوم نبود، ادامه داد؛ باز اشک می‌ریخت و دعا می‌کرد... من هم که همچنان چشمم به آرمان بود که چرا اینطور بی‌تابی می‌کند، رو کرد به من و گفت: مامان! می‌دونی بدی جاهای زیارتی چیه؟ گفتم: چی؟ 🔷️گفت: اینکه همینطوری که ذوق زیارت داری و خوشحالی که به حرم مشرف شدی، موقع برگشت و خداحافظی از این اماکن متبرک، همونقدر سخت و دلتنگ میشی... من هیچ‌وقت آن صحنه‌ی زیارت و خداحافظی و اشک او را که مدام جلوی چشمانم هست را از خاطر نمی‌برم و نمی‌دانم آرمان در آن زیارت از امام رضا(ع) چه خواست و چه راز و نیازی در آن شب داشت که دو ماه بعد شهادت روزیش شد... شهید آرمان علی وردی🌹 @bashohada_313