همسر شهید میثمی: پرسید: «ناراحت می شی برم جبهه؟ (چون قبل از تولد بچه بود: روزهای آخر حملم بود) گفتم: آره، امّا نمی خوام مزاحمت بشوم! رفت و دو روز بعد هادی به دنیا آمد. بعد که برگشت بوسیدش و اسمش را گذاشت "هادی". پرسیدم: دوستش داری؟ گفت: «مادرش را بیشتر دوست دارم.»
#شهید#عبدالله_میثمی#شهدا#شهادت#سیره_شهدا#زندگی_شهدا#دفاع_مقدس#همسر_شهید
🌹 زندگی بی شهدا ننگ بود 🌹
🆔 @bashohada_313