بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم ور جنت فردوس بود، دوست ندارم از دست رقیبان نروم، ور برود سر من خاک در دوست به دشمن نگذارم پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک از دیده من رفت و نیامد به کنارم آن دم که دهم جان و به خاکم بسپارند من خاک درش را به دل و جان نسپارم بر خاک درش میرم و چون خاک شوم من زان در نتوانند برانگیخت غبارم در نامه چو نامت نبود نامه نخواهم و آن دم که به یادت نزنم دم نشمارم کو دولت آنم که شبی با تو نشینم؟ کو فرصت آنم که دمی با تو برآرم؟ در نامه همه شرح فراق تو، نویسم بر دیده همه نقش خیال تو نگارم.. خوبان التماس دعــا🕊️ 🤍