28.5M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
شک ندارم اینجا دخترانه ترین حرم عالم است. اصلا حال و هوایش فرق دارد. لطافت پر زدن فرشتگان گرداگرد حرم به جان می‌نشیند. کتیبه های آستان چونان برگ گل چشم را می‌نوازد. تمام آرامش عالم در کاشی های فیروزۀ حریمشان جا خوش کرده است. اهل علم می‌گویند دختر فاضلۀ موسی بن جعفر هیچ وقت مادر نشد. اما اکنون او مادر همۀ کسانی است که سنگ علی و فاطمه را به سینه می‌زنند. راستش را بخواهید نمی‌دانم چرا در اینجا هر لحظه یاد یک قبر خاکی بی نشان زنده می‌شود؛ چرا روضۀ دخترکی سه ساله در ذهن مرور می‌شود؛ چرا مصائب یک خواهر غم دیده مجسم است. من فقط این را می‌دانم که این حرم مصفّا یک قطعه از بهشت است. آدمیان و اهل آسمان پیوسته در حال رقابت‌ اند و جملگی متنعم از خوان با برکت دردانۀ محبوب باب الحوائج. پنداری جهان قطره‌ای است که در مقابل دریای شکوه و جلال او ابداً به چشم نمی‌آید. این شور شیرین، این تمنای دیرین، این خنکای زلال و این تجسم بی بدیل کمال تنها در اینجا متبلور می‌شود. اما اوج این غزل بی‌انتها فرازی از زیارتنامه است. آنجا که عاجزانه خطاب به او می‌گویی مرا نیز شفاعت کن. در روزی که دستانم بسته و تن بی پناهم خسته است. همان روزی که چشم به راه شما و مادر پهلو شکسته‌تان هستم. و تو گویی دل های شکسته هیچ پناهی جز حرمش ندارند. راستی! اینجا حتی در میان تابستان هم، هوا بارانی است. صدای پیوستۀ هق‌هق گریه یعنی خیلی ها روی عنایات مادرانۀ شما حساب کرده‌اند. ما را به حال خود رها نکنید حضرت مادر. پناه ما همینجاست. روی همین سنگفرش مرمر، رو در روی ضریح، مقیم آینه‌ های سقف با چشمانی آلوده از شبنم اشک. -بی‌نام- @basij_pbi1