پویش دلنوشته ای برای شهدا🖊 بُرش اول به نام خدای فانوس های شب های تار؛ اینجا به هرسو می نگرم، تل هایی از خاک برهم انباشته شده است، حالا معنی به خاک وخون کشیده شدن را می فهمم، تن هایی جدا مانده در دل خاک هایی که باخون شهدا آمیخته شده است. به هرنقطه که می روم افق های دوردست راکه می نگرم هرسو چشم های شما نگران است، اینجا سکوتی است ازجنس هیاهوی شب های عملیات، ازهرسو صدایی می شنوم ، ولی میان این همه صدا غربت دریا ازهمه دلسوز تراست، گویی صدای موج های اروند که گوش آسمان راخراش می دهد از جنس ناله های غریبانه ی شهداست. این روزها دلتنگی که به قلبم هجوم می آورد، دلم را به دریای عشق گمنامان میزنم. وآنگاه که میان هجوم فتنه های دنیا سردرگم میشوم پناه میبرم به آغوش آنانی که با یک یازهرا حماسه ها آفریدند، وهنوز هم ازخودکه بی خود میشوم تنها پناهم را تومی یابم ای شهید، هنوز هم وقتی آیینه قلبم زنگار می گیرد، قلبم را وصله به قلب شهید نَیری میزنم، شاید که من هم از آن شراب طهور لا جرعه عرفانش کمی بِچشم. با ما همراه شوید... 🔸https://eitaa.com/basij_pbi1 🔹http://zil.ink/basij_pbi