شهید سید رضی موسوی سید رضی با اینکه سن بالایی نداشت اما شخصیتی مومن و متدین بود و در همان سن دنبال خودسازی خودش بود. وقتی جنگ تحمیلی آغاز شد سید هم علی رغم سن نوجوانی مصمم می شود که برود جبهه اما پدرش اجازه نمی دهد و به او می گوید: «تو تنها پسر من هستی!» اما گوش پسر بدهکار شنیدن این حرف ها نبوده و دائم اصرار به رفتن می کرده. تا اینکه پدرش تعریف می کرد: «یک روز وارد اتاق سید رضی شدم و دیدم اینقدر گریه کرده که تمام روبالشتی خیس شده! با تعجب پرسیدم چرا اینقدر گریه کردی؟! گفت: چون نمی‌گذاری بروم جبهه!» پدرش هم چون بسیار او را دوست داشت می گوید: «باشه، من تحمل گریه تو را ندارم و رضایت می‌دهم بروی ولی تو را قسم می‌دهم که طوری نشود تو شهید شوی و من زنده باشم! برای من سخت است و نمی توانم شهادتت را ببینم.» این شهید مورد علاقه خاص حاج قاسم بود و همواره آرزو داشت که در آستانه سالگرد سردار سلیمانی به شهادت برسد. ایشان در مسیر بازگشت از یکی از ماموریت‌های کاری و در مسیر بازگشت به محل استقرار مورد حمله موشک‌های رژیم صهیونیستی قرار گرفت. وی سه دهه مسئول پشتیبانی از مقاومت بود. او سپس به عضویت سپاه زنجان درآمد و در جنگ ایران و عراق حضور پیدا کرد. او همچنین خادم حسینیهٔ اعظم زنجان نیز بوده است.او در زمان حیات چهره‌ای گمنام بین مردم و رسانه‌های ایران بود. با ما همراه شوید... 🔸https://eitaa.com/basij_pbi1 🔹http://zil.ink/basij_pbi