6⃣روز_ششم
بسم رب الشهدا
کربلای ایران
دلم برای شبهای سرد هویزه؛
آفتابِ سوزان شلمچه؛
نشستن بر شنها و خیره شدن به آبِ بینهایتِ طلائیه؛
مشت کردن دستانم بر خاکی که روزی قدمگاه سربازانِ گمنام وطنم بوده؛
راه رفتن میان موکبهایی که خادمانش گلوی خشک زائران را با شربتی خنک مهمان میکنند؛
شنیدن سخنانِ باصفا و زیبای حاجقاسم صادقی که بوی خلوص و بصیرت میداد؛
نگریستن بر جایگاهِ پرواز شهید باقری؛
خستگیهای لذتبخش و پیچیدن سرودِ سلام فرمانده در دل جادهی خاموش؛
آغوشِ بیداری و تکاندن غبار روح و جانم؛
تنگ شده... .
آری! مشتاقم تا باز دعوت شوم و با کولهای سفر زندگی آغاز کنم. روحم را در میان خیمههای حقیقت و نورِ شهیدان رها کنم، در بیابانهای بیانتهای کمیل، ذوالفقار، شلمچه، هویزه و... که روزی به خونهایی پاک آغشته شده، اوج گیرم و غبارِ تاریکیِ قلب و تن را از شلوغیهای دنیا، بتکانم.
راهیان نور به تعریف من؛ یعنی قدم گذاشتن در مسیرِ کربلایی که جان را به خالق متصل میکند.
آری! شهدا به ما آموختند عاشقِ الله که شوی، چراغ الهی در قلبت روشن خواهد شد و کربلا و ولایت را فراموش نخواهی کرد.
و حال برای من هرجا که به سرخی خونِ عاشقانِ خدا رنگین شده باشد؛ يادآور کربلاست... .
«ای دل تو چه میکنی؟
میمانی یا میروی؟
داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند»
- شهید آوینی
🖋 نویسنده: ملیکا نعمت الهی
دانشجوی دانشگاه شیراز
📸:فاطمه کیانی
#همسفر_با_شهدا ✨
#راهیان_نور🕊
๛
صـ؋ـحات پردیسفاطمه زهراسرادنبال کنیـد๛
https://zil.ink/basij_pfz_esf