🖥یک تصویر، یک لحظه
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝بعضی فیلمها برای من میتوانند فقط یک تصویر ماندگار باشند. فقط یک تصویر که هر بینندهای را مبهوت کند و بهش اجازه ندهد به قبل و بعد از آن ماجرا توجه کند. مثلا از فیلم عروسی، حلقهدستکردنم یادم مانده. میتوانم هزار بار برای همه با جزئیات تعریفش کنم. از فیلم جشن آشدندانی لحظهی پیداشدن سفیدی دندان دخترم، از فیلم جشن تکلیف وقتی برایم چشمک زده بروم درگوشی بهم چیزی بگوید تا مهمانها نشنوند.
فیلم کوتاه دخترغزهای را که دیدم برایم فقط در یک شات خلاصه شده بود. یک تصویر که در زمان و مکان متوقف شده است. من دختری که به همراه مادر بیجانش روی گاری بالاوپایین میشدند و توی شهر دور میزدند را نمیدیدم. رفته بودم خانهی خودشان. مادر را میدیدم که زیر نور آفتاب توی حیاط شانه به دست نشسته. موهای دخترش را سه قسمتِ یک اندازه کرده است. هر دسته مو را بین دستهی دیگری میبرد تا بافته شود و بعد گلسر را به پایین موهایش زده است. آخر سر هم وقتی کارش با شانه تمام شده سر دخترش را بوسیده و گفته: «من عمری، لعمرک!» این را عرب زبانها وقتی میگویند که بخواهند قربان صدقهی عزیزدردانهشان بروند. مادرها همه جای جهان که باشند، آرزوی بخشیدن زندگی به بچههایشان را میکنند.
دختر روی گاری بیتابی میکند. هربار دستان کبود و بیجان مادرش را بالا میبرد، بلافاصله دستها پرت میشوند روی پتوی چهارخانهای که تن و صورت مادر را پوشانده است. دختر چیز زیادی نمیگوید جز «کاش من جای تو بودم مامان!» بقیهی مردمی که خسته و گرسنه از بلای بمبها و موشکها و قحطیها جان سالم به در بردهاند، جلو نمیآیند. پیرزنی با لبخند میآید برای آرامکردن دختر. آغوش باز میکند و با یک مشت آب از بطری توی دستش قفل زبان دختر را باز میکند. برای پیرزن تعریف میکند چه شده. انگار مادرش دوباره زنده شده باشد. نفس عمیقی میکشد تا هقهقی که میکند متوقف شود. میگوید مادرش رفته بود برایش داروی حساسیت پوستی بیاورد. به گاری نگاهی میاندازد و باز تکرار میکند: «کاش من جای تو بودم مامان!» دختر آرزو میکند جای خودش را با مادر تغییر بدهد، اما من هنوز همان یک تصویر را میبینم. دلم مانده پیش مادری که موهای دخترش را بافته و به دنبال داروی حساسیت از خانه بیرون رفته است. با هرقدمی که برداشته دعا کرده و گفته: «خدایا اول جان من بعد دخترم.» امان از وقتی دعای مادری اجابت شود. مادری که فقط چند دقیقه بعد از بافتن موهای دخترش به آرزویش رسیده است.
📝 فاطمهسادات موسوی؛ رسانه «ریحانه»؛
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
#روابط_عمومی_سپاه_تهران_بزرگ
#خبرگزاری_بسیج_پرس
@basijpress_ir