به قدش دوخته او چشم ترش را خيلي
جلب كرده نگه او نظرش را خيلي
زد به ميدان و كشيده است علي وار علي
به رخ لشگر كوفه هنرش را خيلی
تا رجز خواند و شنيدند كه هم نام علي ست
هدف سنگ گرفتند سرش را خيلی
بعد از آن ضربه كه منقذ به سر اكبر زد
هي گرفتند همه دور و برش را خيلی
ارباََ اربا تر از او نيست ميان شهدا
داده آزار همين غم پدرش را خيلی
هر كجا دست كشيده است تن اكبر بود
آه،سوزانده مصيبت جگرش را خيلی
پيكرش را نتوانست خودش جمع كند
آخر اين داغ شكسته كمرش را خيلی
در عبا چيد به سختي بدن اكبر را
داشت تا خيمه هوای پسرش را خيلی…