مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همه دل کنده، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته بی خود از خود، به خدا با دل و جان می آمد زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد 💠بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان شهید رجایی اصفهان •~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~ https://zil.ink/bsrajaii