| حَکیم |
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من گفتی اندر بن مویم سر نشتر میشد
@basijuni_shahrood