🔻حکایت شمع و ملانصرالدین😂
👈در نزدیکی دِهِ ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد🥶
‼️دوستان ملا گفتند: مُلا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک میهمانی به تو می دهیم و گرنه تو باید یک ضیافت مفصل برایمان تدارک ببینی😳
♨️ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید مرا میهمانی دهید😶🌫
👀گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ 🙈
⭕️ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است🤔
🔴دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی😱
‼️ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید😉
♨️روز میهمانی، دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود😳
🙊گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست.ملا گفت: هنوز آماده نشده🤔
♨️دو _ سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نشد، ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم😏
‼️ دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه است که آب به جوش نمی آید🤔
‼️دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده و چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده است😳
🔴گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصلهٔ دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند😶
♨️ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری توانست مرا گرم کند اما این شمع از فاصلهٔ دو متری نمی تواند این دیگ را گرم کند😂😂
#عیدانه 😂
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
👈
#خبرهای_کم_ولی_خاص👇
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
👈
#خبرهای_کم_ولی_خاص👇
https://splus.ir/basiratezohor