تشرف آماده ساز: جناب حجة الاسلام حاج سید جواد گلپایگانی به نقل از مرحوم آیة الله مستنبط فرمود: روزی طلبه ای موثق به نام شیخ محمد از مدرسه سالمیه قزوین به نجف آمد و در بین سخنانش چنین نقل کرد و در سالهایی که در آن مدرسه علمیه حضور داشتم، مردی به نام شیخ علی وجود داشت که خود را وقف طلاب کرده بود، در حالی که برخی حریم او را پاس نمی داشتند، هر کس در مدرسه کاری داشت، او را صدا می زد و او نیز بدون اظهار کوچکترین ناراحتی آن خواسته ها را انجام می داد حتی گاه وقت و بی وقت برخی از او پر شدن آفتابه شان را می خواستند و او در کمال شادابی آن تقاضاها را اجابت می کرد. تا آن که شبی نیمه شب نیاز به آب پیدا کردم، از حجره بیرون آمده تا به نزد وی رفت و از او تقاضا کنم که برایم آب تهیه کند، ولی به محض رسیدن به اتاقش، آن جا را فوق العاده پرنور یافتم. تعجب و حیرت من زمانی زیادتر شد که صدای مرد دیگری که با او سخن می گفت را می شنیدم او مرتب می گفت: بله سیدی، بله سیدی قدری ایستادم ولی دیگر طاقتم تمام شد او را صدا کردم، به محض صدا کردن، نور خاموش شد، او سراسیمه بیرون دوید و با دستپاچگی گفت: جنابعالی چه می خواهید؟ می خواهید برایتان آب بیاورم! چشم الان می آورم: دستش را گرفته و گفتم: باید بگویی با چه کسی صحبت می کردی، او که بود؟ ولی التماس کنان همچنان تکرار می کرد که: می خواهی از برایت آب بیاورم، الان... ولی من ول کن نبودم، او را تهدید کردم که اگر جریان را نگوئی با تکبیر همه طلبه ها را از خواب بیدار می کنم و قضیه را به همه می گویم، بالاخره با سه شرط که یکی از آنها افشا نشدن سرش، دیگری ادامه همان رفتارهای بعضا تحقیرآمیز سابق برای متوجه نشدن افراد و... بود پذیرفت که حقیقت را بگوید و او چنین گفت: آن مرد کسی جز سید و سالار ما حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف نبود. که گاه و بیگاه به دیدارش می آمده است. طوفانی عجیب سراپای وجودم را فرا گرفت، دیگر تاب و توان نداشتم و هرگز نمی توانستم همانند سابق به او امر و نهی کنم حتی در مقام اعتراض وی که از من می پرسید چرا رفتارت تغییر یافته؟ می گفتم: به خدا سوگند در وجودم توانایی ادامه رفتارهای سابق را نمی یابم. بالاخره او پذیرفت، از آن شب به بعد دیگر توجهی به درس نداشتم، تمام فکر و ذهن من متوجه شیخ علی بود او هرگز از رفتارهای نامناسب برخی ناراحت نمی شد بلکه تمام توجه اش رسیدگی به نیازهای طلاب بود و بدون کوچکترین اظهار ناراحتی خواسته هایشان را در حد مقدوراتش انجام می داد رفتارهای او واقعا تحمل را از من سلب کرده بود تا آن که در نیمه شبی، پس از کوبیدن آرام درب حجره به دیدارم آمد و گفت: یکی از صحابه حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف از دنیا رفته است من به جای او جهت خدمتگزاری به محضر حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف انتخاب شده ام و بنابراین امشب برای همیشه از جا می روم تا به محضر حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف تشرف یابم آنگاه در میان گریه های فراوانم، از من خداحافظی کرد و رفت و برای همیشه ناپدید شد.(66) مجموعه شمیم عرش - تشرف یافتگان (دفتر اول) پژوهشکده تزکیه اخلاقی امام علی علیهالسلام http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor