لطفا اجازه بدهید ترورتان کنند!
به بهانه یادداشت محمدجواد کربلایی با عنوان «چه کسی میخواهد شما را ترور کند».
خبر فوت آقای هاشمی رفسنجانی را توی خیابان بودم که شنیدم. امیدوار بودم که شایعه باشد. سراسیمه خودم را به خانه رساندم تا مطمئن شوم. خبر درست بود، هاشمی رفسنجانی بهرمانی فوت کرده بود. شوکه بودم. معتقد بودم که مرگ برای این مرد زود بود. برای خودم (و شاید تاریخ) سؤالهای بدون پاسخ زیادی مانده بود که به نظرم میآمد باید هاشمی زنده باشد تا پاسخش را بیابم. مگر میشود که مردی سالها زیر علم حضرت خمینی سینه زده باشد و بیآنکه نسبتش را با انقلاب خمینی مشخص کرده باشد، برود؟!
پریشان خبرهای مرتبط را دنبال میکردم که خبر آمد حضرت عزرائیل در «استخر فرح» به ملاقات ایشان رفته است. (بند مکانش نباشید که استخر فرح نبود و استخر کناریاش بود. حالا استخر فرح، عفت، فائزه، سمیرا، صحرا یا صنوبر، چه فرقی میکند؟!) آرام شدم. انگار گره کوری از مسائل من و تاریخ باز شده بود. به نظرم تا به حال مکان ملاقات حضرت عزرائیل با بندهای از بندگان خدا اینقدر مهم و گرهگشا نبوده است. شاید خود حضرت عزرائیل هم هر وقت به این ابتکار عمل خود میاندیشند، خیلی ذوق میکنند.
آن روز به حکمت تقدم پای چب برای رفتن به قضاء حاجت پیبردم. به اینکه با همین کار ساده به خدا میگوییم: «فدای اراده و قدرتت شوم، تا لب مرگ که پرده نگهداشتهای، به عزرائیلت بفرما با مرگ هم پرده ما را بالا نزند. یا دو دقیقه زودتر تشریف بیاورد، یا دو دقیقه تأمل کند تا از آنجا بیرون بیاییم.» حتماً خدا کریم است و حرف بندهاش را کنار نمیگذارد.
ایکاش جناب هاشمی هم با پای چپ میرفت داخل استخر فرح؛ شاید خدا به ایشان و به انقلاب حضرت خمینی و ما رحمی میکرد و پردهها را بالا نمیانداخت. ایکاشتر، همان 4 تیر 1358 و در واقعه ترور، آیتالله هاشمی به شهادت میرسیدند و ما در دل میگذاشتیمشان کنار استاد شهید مرتضی مطهری که 22 روز قبلش شهید شده بودند. به نظرم اگر آن اتفاق افتاده بود، هاشمی همچنان زنده بود، چون هاشمی انقلابی بود و هنوز انقلاب زنده بود. اما دریغ که سیوچند سال بعدش، هاشمی مُرد، چون ما پابرهنهها را با آرمانهای انقلاب خمینی تنها گذاشته بود و خودش در غنایم اعلیحضرت همایونی غوطهور بود. و عجب از کار حضرت عزرائیل که کاری که با هاشمی کرد، با خود شاه خائن نکرد!
در این روزهای سالگرد فوت هاشمی، صحبت از کم شدن نردههای نماز جمعه است. نردههایی که برای حفاظت از شخصیتهای نظام، میان آنها و مردم فاصله میاندازد. و صحبت از کم یا زیاد شدن محافظهای شخصی مدیران ارشد نظام است. با خودم میگویم که کاش این نردهها و محافظها را بردارند. کاش دسترسی همگان به مدیران آسان باشد. کاش مدیران اجازه بدهند، ترورشان کنند! بیشک ترور یک مدیر، در میدان کار و عمل، ما مردم پابرهنه را به انقلاب دلگرمتر میکند تا اینکه مرگشان در استخر فرح فرا برسد و خدای نکرده تهماندۀ ارادت این مردم رنجکشیده به انقلاب و نظام و امام و رهبری را نیز به نابودی بکشاند.
لطفاً اجازه بدهید ترورتان کنند!
1397 10 21
بصیرت ظهور &تلگرام👇
telegram.me/basiratezohor
سروش👇
sapp.ir/basiratezohor
ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor