♨️ نکند ما ابن ملجم علی خود باشیم؟ 🔻سلیم به مرد یمنی و یارانش که روبه‌روی منبر علی رسیده بودند، نگاه کرد. مرد با صدایی رسا گفت: «سلام بر تو ای امام عادل، ای ماه تمام، ای شیر شجاع میدان نبرد! درود خدا بر تو که از تمام مردم افضلی، درود و صلوات خدا بر تو و بر آل تو... ای علی، شهادت می‌دهم که تو به حق و صدق امیرالمؤمنینی، و همانا تو وصی رسول خدا و خلیفه‌ی پس از او و وارث علم او هستی. «ای علی، نفرین خدا بر آن‌که حق تو را انکار و مقام بزرگت را کتمان نماید، تو صبح نمودی در حالی که امیر و معتمد اسلام هستی. هر آینه عدالت تو جهان را پُر ساخته و چون باران، پی در پی رحمت و رأفتت بر همگان برکت آورده است.» سپس در حالی که جمعیت از فصاحت و بلاغت مرد به تحسین آمده بود، چند قدم نزدیک شد و نامه‌ی حاکم یمن را به امام داد. علی نامه را خواند و خرسند شد. مرد دوباره با صدایی رسا و جملاتی فصیح گفت: «من به نمایندگی از تمام اهالی یمن، که جملگی از دوستداران تو هستند، با تو بیعت می‌کنم. پس هر جا می‌خواهی ما را بفرست که بی‌شک ما را مردانی شجاع و با تدبیر خواهی یافت.» علی لبخندی زد و گفت: «خداوند شما را رحمت کند.» «ما برای اطاعت از تو به جهان پای گذاشته و به فرمان تو از جهان خواهیم رفت. ما را در هر بلا و فتنه‌ای آزمایش کن تا صدق ما بر تو آشکار گردد.» مالک به عمّار نگاه کرد که با لبخند تحسین‌برانگیز و چشمان به شوق‌آمده‌اش به نماینده‌ی یمنیان خیره شده بود. امام سری به تأیید تکان داد و گفت: «نام تو چیست ای مرد؟» - «عبدالرحمن.» - «فرزند کدام یک از یمنیان هستی؟» -«.» سلیم به امام نگاه کرد که ناگهان در هم شده و لبخندش زایل گشته بود. - «آیا تو مرادی هستی؟» -«بلی یا امیرالمؤمنین.» امام سر به زیر افکند و ساکت در حالی که زیر لب آیه‌ی استرجاع را زمزمه می‌کرد، در هم رفت. ✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست 👈 👇 بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor  👈 👇 https://splus.ir/basiratezohor