اصلاحات 3درصد رأی داشت. تیشه را 88 برداشت و گورش را 92 کند. سر تشییع جنازه‌اش دعوا بود. که اعتدال متولد شد. اعتدال حاصل لقاح مصنوعی اصلاحات و انحراف بود. لذا کسی خبردار نشد. همه آنها را مقابل هم می‌دیدند و شاید حتی بچه نمی‌خواستند؛ ولی می‌دانستند که این نفرت روزی عشق می‌زاید و مجلس می‌آراید. اصلا از اول دعوایی بین انحراف و اصلاحات نبود. بازی بعدها رو شد. از همان اول هم به هم توپ پاس می‌دادند تا بالاخره یکی گل بزند. روزی این و روزی دیگر آن. دروازه کجاست؟! انقلاب دروازه‌بان کیست؟! رهبر انقلاب این بازی کلا یک دروازه داشت و هر گلی، گل به خودی بود. آن توپ همان مردم بودند. احمدی‌نژاد داشت خالی بازی می‌کرد. روی چیزی شرط می‌بست که نیست. او می‌دانست که مردود و مطرود است. هیچ وقت فتنه یک تنه جلو نمی‌رود. وگرنه زود می‌میرد. فتنه دو طرف دارد. افراط و تفریط. اما آنها اجازه نمی‌دهند شما بازی‌شان را بخوانی. اصلاحات طبقه متوسط را گرفت و انحراف طبقه محروم را. اعتدال قلابش به طبقه مرفه گیر کرد و از آن بالا رفت روی دوش این و آن ایستاد تا قد و قواره‌اش به چشم بیاید. اما دعوا اصلا مردم نبودند. مردم گروگان بودند برای قدرت. همه می‌دانند که جمهوری اسلامی بر اصل ولایت مطلقه فقیه بنا شده. لذا هر کس را که به آن معتقد بود زدند. خوب که همه را عقب راندند. دور و برش جمع شدند. یکی او را دیکتاتور دانست. دیگری نسبت پادشاهی داد و آن یکی ملکه انگلیس. مردم را پرت کردند طرف رهبری. طرف انقلاب. دو حالت داشت. یا گل می‌شد و یا نه. اگر شده بود. که انقلاب گل خورده و اگر نه با هم سر جرزنی دعوا می‌کردند. دروازه بان گل طرف مقابل را نشان می‌داد. اما اینها اصرار داشتند فعلا به آن سوی زمین کاری نداشته باشند و همینجا بازی را به نتیجه برسانند. همه آشکارا یا ته دل یا زیر زبانشان از تغییر دروازبان می‌گفتند. یاران تیم مقابل هم که حالا جلو آمده بودند، گاهی توپی جلوی پایشان می‌افتاد و شوت مستقیم می‌زدند و یا پاس می‌دادند به یکی از این بر و بچه‌ها. همه بازی داشت در زمین ما رقم می‌خورد. رهبری توپ را به زمین طرف مقابل پرتاب می‌کردند و باز یکی از اینها دوان دوان آن را بازمی‌گرداند. تماشاگران هم سوت و کف هورایشان بالا بود. خوشحال بودند. این همه هیجان بدون هزینه و دردسر. البته که گاهی به کمدی می‌ماند. چه بهتر. ولی برای عده‌ای بازی خیلی جدی بود. جماعتی که آمده بودند گل بزنند؛ اما شده بودند بازیچه این طرف و آن طرف. هر روز باد این توپ کمتر می‌شد و دروازبان یک روز محکوم به گل نخوردن بود و یک روز به گل خوردن. دوست و دشمن او را می‌زدند. چرا که او نماد انقلاب و فلسفه جمهوری اسلامی و اصل پایداری ایران بود. آنهایی که دوست دارند در ترکمنستان و کردستان و خوزستان و آذربایجان و بلوچستان و خراسان رئیس جمهور شوند منتظرند و هر روز لگد می‌زنند به انقلاب. رسما سخن از تغییر ماهیت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی است. رسما این ماه‌ها را با ماه‌های منتهی به انقلاب و رهبری را شاه و نیروهای حافظ امنیت را گارد شاهنشاهی و مردم را انقلابی می‌نامند. انقلابی ضد انقلاب. بناست یکی بر موج طبقه متوسط سوار شود و یکی بر طبقه محروم و یکی با نام سلاخی طبقه مرفه به کام رسد. اگر انقلابی نداند سنگر کجاست، گل پیروزی دشمن را خواهد خورد و تماشاچیانی را که کل ماجرا بازی سرخ و آبی می‌بینند را خواهی دید که کف خیابان جشن می‌گیرند و خر برفت می‌خوانند. کف زمین بازی چهار دسته‌اند: خودی‌ها، ناخودی‌ها، بی‌خودی‌ها و نخودی‌ها. اما ناخدا، با خداست. مدعی خواست كه از بیخ كند ریشه ما غافل از آنكه خدا هست در اندیشه ما 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor