عمر به ابوبکر گفت این مردم بنده پول هستند، چند روز دیگه هم کارگزار فدک می آید و سهم هر ساله فاطمه را می دهد، که پول خیلی زیادی است و می‌تواند تمام این مردم شهر را برای خود بخرد وقتی مردم بروند در سپاه علی دیگر کار ما تمام است. پس بهتر است فدک را از دست فاطمه در بیاوریم، ابوبکر گفت نمی‌شود عمر گفت فعلا کافیه نذاریم کارگزار به فاطمه برسد...