🔻برشی از کتاب زینت دوش نبی:
یکی از دربانها با دیدن من، فریاد زد:
-فرستاده جناب قیصر روم وارد میشود.
وارد شدم. تالار کاخ یزید را آذین بسته بودند و باشکوهتر از قبل مینمود.
خود یزید هم، لباسی قرمز به تن کرده بود و جام شراب به دست، دعوتم کرد تا کنارش بر تخت سلطنت بنشینم و گفت:
-بیا که خوش وقتی آمدی. من شادم و میخواهم در شادیام شریک شوی.
رفتم و بر تخت نشستم.
در آن حال، سری را در تشتی آوردند و جلوی ما گذاشتند.
پرسیدم:
-این، سرِ کیست؟
آی دی جهت سفارش کتاب👇
🆔 @sefareshe_ketab
بوستانی ها پیشتاز باشید☝️
•┈┈••✾❀✿❤️✿❀✾••┈┈•
☑️ @boostan_ketab_toolab