دلنوشته ای بمناسبت تاسوعای حسینی
آن ماهِ هاشمی، آن سقای بیدست کربلا، آن که عباس نامیدندش تا دلاوریهایش یادآور شیر بیشه شجاعت باشد.
ای علمدار کربلا، ای اباالفضل! ای آنکه دستهایت را نذر لبهای تشنه کردی و مشکِ آب را بر دوش کشیدی تا کام عطشدیدگان را تر کنی. چه بگویم از صلابت گامت که زمین میلرزید و چه وصف کنم از صلابت نگاهت که خصم را به زانو درمیآورد.
دلاور مردِ میدان، ای آنکه در وفای به عهد، کوه را به سخره گرفتی و در شجاعت، شیرِ یَلِ دلاور را شرمنده ساختی. چه جانسوز است یادِ روزی که دستانت، آن دو شاخه ی طوبی، جدا گشت و همچنان مشکِ آب بر سینه فشردی.
چون زدی گامی، لرزید از هیبت تو گُردی
چون گشودی لب، جان میگرفت از تو هر مردی
چون کشیدی تیغ، گشتی تو چون شیرِ یَل
چون فکندی تیغ، شد خزان، باغِ هر بیدادگر
یادِ آن لحظه که تیرِ ستم، چشمِ پاکت را نواخت، دلِ عالمی را به درد آورد. اما تو، با همان چشمِ خونبار، علمِ هدایت را بر دوش کشیدی و از پای ننشستی.
ای برادرِ حسین، ای پشت و پناهِ زینب! شهادت میدهم که جز به عشقِ مولا، به هیچ ناآشنایی دل نبستی و تا آخرین قطره خون، با ولایت پیمان بستی.
قمرِ منظومه ی عشق، ای اباالفضل! نامت تا ابد در سینه تاریخ، چونان مشعلی فروزان خواهد درخشید و راهِ حقجویان را روشن خواهد نمود. درودِ بیپایانِ ما بر تو و بر رشادتهای بیمانندت باد.
✍ امیرعباس میرزاخانی
🌐 روابط عمومی سازمان مرکزی دانشگاه فرهنگیان
https://cfu.ac.ir
https://eitaa.com/cfu_acac_ir
https://rubika.ir/tarbiatmoalem
https://ble.ir/cfu_acac_ir