چشم انتظار
💠توی تدارکات لشکر, یکی دوشب, می دیدیم ظرف های شام را یه نفر شسته. نمی دانستیم کار کیه... 💠یک شب, مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت: ((من روزها نمی رسم کمکتون کنم. ولی ظرف های شب با من)) @ChashmEntezar_ir