▫️بعد از ضربت خوردن حضرت، گروهی از اصحاب امام (علیه السلام) برای عیادت او رفتند از جمله آن ها حبیب بن عمرو بود. حبیب بن عمرو به عیادت امام (علیه السلام) آمد و عرض کرد: 🔸ای امیرالمؤمنین، این جراحت تو چیزی نیست و باکی بر تو نیست... 🔹امام به او نگاه کرد و فرمود: "ای حبیب، به خدا من به زودی از شما جدا می شوم". این حرف چون صاعقه به جان حبیب بود و نتوانست خودداری کند. یک مرتبه شروع به گریه کردن نمود. حضرت ام کلثوم که این سخنان را می شنید، سخت گریست. امام به او فرمود: "دخترم چرا گریه می کنی؟". پاسخ داد چگونه گریه نکنم وقتی می گویی که از ما جدا می شوی...؟ 🔹امام به ایشان فرمود: ای دخترم، گریه نکن. به خدا اگر ببینی آنچه را که پدرت می بیند گریه نمی کنی... 🔸در این هنگام حبیب پرسید: چه می بینی ای امیرالمؤمنین؟ 🔹حضرت فرمود: "ای حبیب، می بینم ملائکه های آسمان و بعضی از پیامبران را که به دنبال هم ایستاده اند و منتظر دیدار من هستند. برادرم محمد (ص) نزدم نشسته است و می گوید: بیا، آنچه در پیش روی داری بهتر است از آنچه در آن هستی" المجالس السنية 2 : 241 اَللّهمَّ عجّل لولیّک الفرج 🤲😭 @chele_hozor