نفسش را در سینه حبس کرد. جایی ایستاده بود که کامل میتوانست کارش را انجام دهد. خیلی هم خوب ! نگاهی به سنگ نخراشیده در دستش انداخت. سنگ خوبی بود! یعنی خوب میتوانست سر بشکند... نگاهی به آسمان کرد. چشمانش را بست و گفت
_خداوندا! من برای خشنودی تو این کار را انجام می دهم ..
چشمانش را باز کرد.. تمام تنش پر از انرژی شده بود. انگار گر گرفتن میدان جنگ به جانش منتقل شده بود.. شاید هم فقط فکر میکرد که اینطور شده ! زبانش را که روزه بودنش خشکش کرده بود در دهان چرخاند. حسین میان میدان بود. سنگ میان دستش را محکم گرفت و پرتاب کرد سوی حسین..نخراشیده بودن سنگ پیشانی حسین را شکست و دشداشه بالا آمد .....
سنگ را برای خدا پرتاب حسین کرد!
حسین را اما چند سال پیش رسول خدا میگفت
حسین منی و انا من حسین !
......
.
.
.
.... اللهم عرفنی حجتک ..
فانک ان لم تعرفنی حجتک..
#ضللت_عن_دینی!
#برای_شناختن_تو_می_آئیم
❤
#ما_پای_عهدمان_با_تو_ایستاده_ایم
💚
۵شنبه ؛
#مهدویت
حسینیه صرافان
#بچه_های_بالا 🕊
#نیروی_هم_طراز_انقلاب_اسلامی
╭━━━⊰♡⊱━━━╮
@Asemanihaa🏴
╰━━━⊰♡⊱━━━╯