آمدی خانه ام دلم خوش شد
آفتاب یگانهي زینب
چقدر خوب شد سری زده اي
دم افطار خانهي زینب
باز امشب دوباره مثل قدیم
باهم از هر دری سخن گفتیم
دخترانه تو را بغل کردم
پدری دختری سخن گفتیم
گفتی امشب دگر بـه شمع سحر
پر پروانه تو نزدیک اسـت
از برای وصال فاطمه ام
دخترم خانهي تو نزدیک اسـت
حرف رفتن زدی دلم خون شد
طاقتم را محک بزن باشد
شیر را پس بزن نمک بردار
روی زخمم نمک بزن باشد
گریه ات بیقرار زهرا کرد
آسمان و ستاره هایش را
شب آخر چقدر میبویی
تکیهي گوشواره هایش را
خاطرات مدینه تازه شدند
میخ در کـه گرفت بـه شالت
یاد آن کوچهي شلوغی کـه
مادرم میدوید دنبالت
رفتی و آمدی چه آمدنی
حق بده مرا عذاب کند
چه کسی این چنین دلش آمد
صورتت را بـه خون خضاب کند
https://eitaa.com/cyberarmy